loading...
مدارس شاداب

50 تا چیستان جالب با جواب
1-آن چیست که بی زبان سخن می گوید بی پرده ز کار این و آن می گوید با آن که در او نیست نه دندان و نه لب بی هدف ره می برد با قلب خون
2- چیست آن ، کز چشمه ای آید برون می شود از سنگ سختی سر نگون مدتی بر دشت خشکی چون برفت بیرون و درون شهر جایی دارد
3- آن چیست که ارغوان قبایی دارد مانند دم موش پایی دارد. گرد است و مدور است و تاجش بر سر صد پاره تنش ، ولی ز یک پایه نگون 4- آن چیست که روز می نماید شبگون همچون دل عاشقان فرو ریزد خون چون دست به او نهی ز اندازه فزون اندر وسطش کشتی قیر اندوده
5- جامی است در او آب خوش و آسوده بر جای نشسته و جهان پیموده کشتی بانی در آن به رنگ دوده خود جامه همی بافد و او باشد عریان
6-آن چیست که خودریسد و خود بافد جامه پوست در پوست گرد یکدیگر
7- چیست آن گرد گنبد بی در رخش از آب دیده گردد تر هر که بگشاید این معما را گاهی حلال و طیب ، گاهی حرام مطلق

50 تا چیستان جالب با جواب
1-آن چیست که بی زبان سخن می گوید بی پرده ز کار این و آن می گوید با آن که در او نیست نه دندان و نه لب بی هدف ره می برد با قلب خون
2- چیست آن ، کز چشمه ای آید برون می شود از سنگ سختی سر نگون مدتی بر دشت خشکی چون برفت بیرون و درون شهر جایی دارد
3- آن چیست که ارغوان قبایی دارد مانند دم موش پایی دارد. گرد است و مدور است و تاجش بر سر صد پاره تنش ، ولی ز یک پایه نگون 4- آن چیست که روز می نماید شبگون همچون دل عاشقان فرو ریزد خون چون دست به او نهی ز اندازه فزون اندر وسطش کشتی قیر اندوده
5- جامی است در او آب خوش و آسوده بر جای نشسته و جهان پیموده کشتی بانی در آن به رنگ دوده خود جامه همی بافد و او باشد عریان
6-آن چیست که خودریسد و خود بافد جامه پوست در پوست گرد یکدیگر
7- چیست آن گرد گنبد بی در رخش از آب دیده گردد تر هر که بگشاید این معما را گاهی حلال و طیب ، گاهی حرام مطلق
8- آن چیست گرد و کوچک ، آویز و معلق گرد است و دراز و در ندارد
9-آن چیست که پا و سر ندارد جز نام دو جانور ندارد اندر شکمش ستارگانند اندام ظریف چون صنوبر دارد
10-آن چیست قبای زرد در بر دارد تلخ است ولی طعمی چو شکر دارد زرد است و معطر آید به مشام با هزاران سوار می گردید
11- چیست آن پادشاه هفت اقلیم آمد و فوج شاه در پیچید ناگهان یک سوار زرد نقاب چار پاست ، نه که گاو است
12- سخت است , نه که سنگ بیابان گرد است ، نه که مرد است تخم ریز است ، نه که مرغ است کلید آهنین قفلش گشاید
13- کدام است گنبدی که در ندارد ز هر بچه دو صد مادر بزاید هزاران بچه دارد در شکم بیش که ندارد به آشیانه قرار
14- چیست آن مرغ آتشین منقار و قنا عذاب النار ؟ شب و روز اندر آب می گوید سرخ و سبز و سپید پوشیده
15- چیست آن لعبت پسندیده با دو صد احترام خوابیده ؟ در میان دو کاسه چوبین رخت سیه و سبز کلاهی دارد
16- آن چیست که در برگ پناهی دارد من در عجبم کاین چه گناهی دارد؟ پوستش بکنند و سینه اش چاک کنند گر آب تنی کنی، تنش آب شود
17- آن چیست که در سه و قت کمیاب شود گر سرد شود ، زندگی از سر گیرد؟ گر گرم شود گریه کند تا میرد از خمی هر دو سر به هم دارد
18- این چه باشد که پشت خم دارد صد منی را به پشت بر دارد ؟ وزن او نیست خود به صد مثقال پرنیان پیکر و آهن دل و فولاد پر است ؟ 19-آن چه مرغیست تا اوج هوا رهسپراست کاندرین صحرا بدیدم یک عجایب جانور
20-یک معما از تو پرسم ای حکیم پر هنر پای او مانند اره ، شیر سینه، اسب سر مور چشم ومار دم کرکس پرو عقرب شکم نیم پر شد پر تهی ، یعنی چه چیز ؟
21- یک معما با تو دارم، ای حکیم با تمیز مرغ آتشخوارم و آتش پر و بال من است
22-بلبل این باغم واین باغ بستان من است هر که حل کرد این معما پیرو استاد من است استخوانم نقره و اندر شکم دارم طلا که آتش در میان آب می گشت
23- عجایب صنعتی دیدم در این دشت دو اسم زنده دارد از دو حیوان
24- عجایب لعبتی زرد است و بی جان رعنا پسران شوخ و دلکش دارد
25- شیراز پری رخان مهوش دارد بنگر که دلم از تو چه خواهش دارد از هر سر مصرعی حروفی بردار نه در دارد نه دیوار و حصاری
26- عجایب گنبد والا تباری درونش هست لشکر بیشماری بنازم قدرت پروردگاری پریرویان به بستان تازه دیدم
27- عجایب صنعت نادیده دیدم به یک محمل دو صد دردانه دیدم! چو دست بردم گل از باغش بچینم همه چادر سفید سینه بلوری
28- از آن بالا میاد یک دسته حوری چون به سن سی رسد بچه شود!
29- دختری چارده ساله بالغ شود پرش سیب و گلابی
30-دستمال آبی آبی چشمه آبش را ببین شط فراتش را ببین
31- گنبد سرخ چمنی ،توش گل سرخ یمنی لب تا لب آن میان زنجیر است
32- در خانه ما درخت انجیر است آبش بخورم که گوئیا چون شیر است! خنجر بکشم میانه را پاره کنم اهل حقه تمام سر بسته
33- حقه ای دیده ایم در بسته صاف و رنگین به یکدیگر بسته! همه یاقوت رنگ و لعل صفت داس ظفرم چو کشت دولت دروند
34-من خود کج و راستان زمن راست روند از هر طرفی زمزمه زه شنوند! پشت از پی خدمت چه کنم خم که و مه زنده نبود تا نکنی زاتش بریان
35- چیزی چه بود مرده به یک کنج نهاده سرش تا نبری نگوید خبر ؟
36-چه چیز است ، مرغی است بی بال و پر صد پاره تنش بود ولی به یک پای نگون
37- آن چیست که روز می نماید شبگون همچون عاشق زچشم او ریزد خون؟ چون ناز کنی تنش ز اندازه فزون به شباهت نظیر یکدگر است 38- آن چه باشد که زرد مثل زر است معدنش در میان دشت و در است ؟ قیمت آن بسی گران نبود پای او غرق در دل خاک است
39- آن چه باشد که سر بر افلاک است گوشت شیرین و استخوان چاک است ؟ رنگ او سرخ و زرد و گاه سیاه اندر صف مردان خدا جا دارد 40- آن چیست که جا به کوه و صحرا دارد سیصد سر و ده شکم دو صد پا دارد از هیبت او جمله بلرزد عالم مشاطه زلف دلبران است
41- آن چیست که پیک عاشقان است رقص چمن از نوای آن است ؟ خندیدن گل ز بوسه اوست روز و شب گردد و قدم نزند
42- چیست گردنده یی که دم نزند برف بارد و لیک دم نزند ؟ نعره او به سان شیر بود اهل حقه ، تمام سر بسته
43- حقه ای دیده ایم در بسته صاف و رنگین به یکدیگر بسته! همه یاقوت رنگ و لعل صفت وز آتش سرخش تاج و افسر دارد
44- این چیست که تاج نقره بر سر دارد بر گردنش از هر طرفی زنجیر است ؟ نا کرده گناه روی او چون قیر است جفتند ولی زهم جدایند 45- یک جفت کبوترند ابلق از کالبدشان برون نیایند پرواز کنند گرد عالم برسر هر شاخ او سه دختر افسونگر است
46- اژدری دیدم که او چارشاخ اندر سراست هر پسر را بیس و چار فرزند دیگر درخور است برسر هردختری بنشسته باشد سی پسر اندر کف مهوشان موزون گردد
47- آن چیست کز او حسن بت افزون گردد چون آب بدو رسد همه خون گردد سبز است تنش تا نرسد آب بدو کهربا پیکر و آدم دم و فولاد سر است؟
48-آن چیست که برسینه خصمش گذرست بار دوم که زاد جان آورد!
49- بار اول که زاد بی جان بود در یک گلاب پاش دو رنگ گلاب چیست ؟

50- دارم سوال خواجه بفرما جواب چیست آتش بدو رسیدن و بستن ، جواب چیست؟ سرمای زمهریر که یخ بست او نبست

جواب در ادامه پست

.
.
.
.
.
اینم جوابش که کسی نتونست حل کنه:

1--کتاب 2-اشک چشم 3- چغندر 4- شاه توت یا توت سیاه 5- چشم 6- عنکبوت 7- پیاز 8- انگور 9-خربزه 10-لیمو شیرین 11-ماه و ستارگان و خورشید 12- لاکپشت 13-هندوانه 14- قلیان 15- پسته 16- بادمجان 17- برف و یخ 18- نعل اسب 19- هوا پیما 20- ملخ 21- ماه 22- شمع 23- سماور 24- خر بزه 25-شراب 26- خشخاش 27- انار 28- کبوتر 29- ماه 30- آسمان و ستارگان 31- هندوانه 32- نارگیل 33- انار 34- کمان 35-شمع 36- نامه 37- شاتوت 38- هویچ یا زردک 39- نخل 40- شیر به حروف ابجد 41- نسیم-باد 42-آسیاب 43- انار 44- سر قلیان 45- زمین و ماه 46- سال، فصل ، شبانه روز و 24 ساعت 47- حنا 48-تبرزین 49- تخم مرغ 50- تخم مرغ



ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
درباره ما
Profile Pic
كارشناس فرهنگي هنري وافتخار معاون پرورشی مدارس مجری برنامه ها ومناسبتهای مدارس اجرای جنگ وفریا د شادی ها مدارس فریاد شادیهای ، اجرای جنگ، صبحگاه مدرسه بهترین چاشنی و خلاقیت مربی است
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • نظرسنجی
    بهترین لحظات زندگی
    سايت ومطالب آن را چگونه ارزيابي مي كنيد
    مدرسه زيبا وجذاب
    يا ثامن الحجج يا علي ابن موسي الرضا (عليه السلام)

    السلام علیک یا ثامن الحجج یا عالم آل محمد
    حبیب‌الله‌ چایچیان​​(حسان) درباره ماجرای سرودن شعر «آمدم ای شاه پناهم بده» می‌گوید:
    مادرم در آخرین لحظاتی که خدمتشان رسیدم، همیشه آن حال و هوای ارادت به چهارده معصوم را داشت و در همان حال که سکته کرده بود، دکتر را خبر کردیم. دکتر مشغول گرفتن نوار شد و وقتی خواست برود متاسفانه مادرم سکته دیگری کرد. من به دکتر آن را اعلام کردم. دکتر خطاب به من گفت: «فردی که این گونه سکته کند کمتر زنده خواهد ماند!» به هر حال دکتر راهی شد و من خدمت مادر برگشتم و به ایشان عرض کردم، شما آرزویتان چیست؟ ایشان گفت آرزوی من این است که یک بار دیگر حضرت رضا (ع) را زیارت کنم. و این نکته را هم بگویم که راه رفتن ایشان خیلی سخت بود و حال خوبی نداشت و من دو بازوی مادر را می‌گرفتم تا بتواند یواش یواش حرکت کند. با هواپیما به سمت مشهد رفتیم. نمی‌دانم در ایام تولد حضرت رضا(ع) بود یا شهادت، حرم خیلی شلوغ بود. وارد شدن به حرم هم یقیناً مشکل و حتی برای مادرم غیرممکن بود، گفتم مادرجان! از همین جا سلام بدهی زیارت است. گفت: «ما قدیمی‌ها تا ضریح را نبوسیم، به دلمان نمی‌چسبد» گفتم: دل چسبی‌اش به این است که حضرت جواب بدهد. هرچه کردم دیدم مادر قبول نمی‌کند. خلاصه بازوی مادر را گرفته بودم و همین طور به سمت ضریح حرکت می‌کردیم؛ در همین حال دیدم که حال شعر برایم فراهم شد، من تمام توجه‌ام را به شعر و الهامی که عنایت شده بود دادم، دیدم زبان حال مادرم است نه زبان حال من! و شعر تا «تخلص» رسید. وقتی شعر به «تخلص» رسید دیدم مادرم با آن ازدحام که آدم سالم نمی‌تواست برود. خودش را به ضریح رسانده بود و داشت ضریح را می‌بوسید و من هم ضریح را بوسیدم و این شعر در حقیقت زبان حال مادرم در آخرین لحظات عمرش است.
    شعر کامل به شرح زیر است:
    آمدم ای شاه پناهم بده / خط امانی ز گناهم بده ای حرمت ملجأ درماندگان / دور مران از در و راهم بده ای گل بی‌خار گلستان عشق / قرب مکانی چو گیاهم بده لایق وصل تو که من نیستم / اذن به یک لحظه نگاهم بده ای که حریمت مَثل کهرباست / شوق و سبک خیزی کاهم بده تا که ز عشق تو گدازم چو شمع / گرمی جان‌سوز به آهم بده لشکر شیطان به کمین منند / بی‌کسم ای شاه پناهم بده از صف مژگان نگهی کن به من / با نظری یار و سپاهم بده در شب اول که به قبرم نهند / نور بدان شام سیاهم بده ای که عطابخش همه عالمی / جمله ی حاجات مرا هم بده آن چه صلاح است برای «حسان» / از تو اگر هم که نخواهم بده السلام علیک یا علی بن موسی الرضا -برگزيده از سايت گفتگوي قرآني

    آمار سایت
  • کل مطالب : 46
  • کل نظرات : 64
  • افراد آنلاین : 2
  • تعداد اعضا : 6
  • آی پی امروز : 19
  • آی پی دیروز : 6
  • بازدید امروز : 217
  • باردید دیروز : 444
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 1
  • بازدید هفته : 864
  • بازدید ماه : 1,248
  • بازدید سال : 14,958
  • بازدید کلی : 190,398
  • کدهای اختصاصی
    جدیدترین قالبهای بلاگفا


    جدیدترین کدهای موزیک برای وبلاگ

    " loop="-1" >
    حياط خلوت يك معلم