صلوات زنبوری
یک روز که پیغمبر(ص)، در گرمی تابستان همراه علی به رفت به نخلستان،
دیدن که زنبوری از لانه خود زد پر آهسته فرود آمد بر دامن پیغمبر بوسید عبایش را
دور قدمش پر زد . بر خاک کف پایش صد بوسه دیگر زد پیغمبر از او پرسید آهسته بگو
جانم طعم عسلت ازچیست ؟( هر چند که می دانم زنبور جوابش داد ) نا نام ترا گویم
گل می کنداز نامت صد غنچه به کندویم . تا نام ترا
هر شب چون گل به بغل دارم هر صبح که بر خیزم در سینه عسل دارم. از قند وشکر
بهتر، بهترزنباتس این طعم صلوات ازمن نیست. طعم صلوات است این . صلوات